loading...
بهشت عاشقان
علی بازدید : 33 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)

یکی از بزرگترین آزادی های ذهنی این است
که اصلا اهمیت ندهید که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند

علی بازدید : 41 چهارشنبه 15 آبان 1392 نظرات (0)

 

بهشت عاشقان

 

دلم گرفته و فقط تو میدونی چرا.... میدونم که میدونی ...!


علی بازدید : 28 شنبه 04 آبان 1392 نظرات (0)

ساعت آخر بود، دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛چشم دوخته. يکي از بچه ها مي خواهد چيزي بخورد که معلم مي فهمد. با مهرباني مي گويد : بچّه هازنگ آخره! اگه سر کلاس چيزي بخورين نمي تونين توي خونه غذاي خوشمزه مامانتون رو بخورين! چند نفر با خنده و شوخي مي گويند اگه غذا نداشتيم چي؟

دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه مي کند: اگه مامان نداشتيم چي ... ؟!!! 

علی بازدید : 35 جمعه 03 آبان 1392 نظرات (0)

آن دوست که عهد دوست داران بشکست

می رفت و منش گرفته دامان در دست

می گفت که بعد از این در خوابم بینی !

پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست !

علی بازدید : 30 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)
يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز
من بيچاره همان عاشق خونين جگرم
خون دل ميخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم اين است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جواني هوسي
هوس عشق و جوانيست به پيرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سيم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر
عجبا هيچ نيرزيد که بي سيم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سيمم بود
که به بازار تو کاري نگشود از هنرم
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سيزدهم کز همه عالم به درم
تا به ديوار و درش تازه کنم عهد قديم
گاهي از کوچه معشوقه خود مي گذرم
تو از آن دگري رو که مرا ياد تو بس
خود تو داني که من از کان جهاني دگرم
از شکار دگران چشم و دلي دارم سير
شيرم و جوي شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون ياقوت
 
شهريارا چه کنم لعلم و والا گهرم
 
علی بازدید : 23 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

 

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار

ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

 
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 1,602